جهان در آستانه بعثت
جزیرة العرب
الف)موقعیت جغرافیایی
: جزیرةالعرب،از نظر جغرافیایی به سه بخش تقسیم شده است:
1- سرزمینی کوهستانی با بیابانهای وسیع،کم آب و کمتر مستعد کشاورزی است.البته در آن روزگار زمینهای اطراف مدینه و طائف به خاطر قنات ها استعداد کشاورزی داشت.
2-مرکز و شرق (صحرای عرب):سرزمین بلد منطقه نجد،بیابانهای وسیع نفود و ربع الخالی،که در آن از باران و آبادانی خبری نیست،در این بخش قرارداد.
جنوب(یمن):این بخش که در گذشته ، عربستان خوشبخت یا یمن نامیده می شد،شامل منطقه ای به شکل مثلث است که ساحل دریای عرب،ضلع شرقی و دریای سرخ،ضلع غربی و خط فرضی ظهران 4–حضرموت،ضلع سوم آن را می سازد این بخش پر نعمت ترین نقطه جزیره است،به گونه ای که آثار تمدن درخشان و با عظمت آن تا به امروز باقی و مشهور است. دولت معین، دولت حضرموت، قتوان، سبأ ، از حدود چهارده قرن قبل از میلاد حضرت مسیح(ع) تا شش قرن بعد از میلاد و آستانه ظهور اسلام در این منطقه وجود داشته است.
خداوند در قرآن در دو سوره از قوم سبا نام برده است. نخست از ملکه سبأ (بلقیس) و نامه حضرت سلیمان به او و داستان هدهد، تخت ملکه و ایمان آوردن او، و دیگر به مناسبت شکستن سد مأرب- حدود پنج قرن قبل از میلاد – و جاری شدن سیل ویرانگرکه در نتیجه فساد اجتماعی و انحطاط اخلاقی و رویگردانی مردم سرزمین سبأ از خداوند و انکار فرستادگان الهی،پدید آمده بود.
از رویداد های مهم دوره حکومت حبشیان، لشکر کشی یکی از پادشاهان حبشه(ابرهه) به مکه بود.او که اندیشه ویرانی کعبه و رونق کلیسای صنعا را در سر می پروراند،قبل از کمترین توفیقی نابود شد.
ب: وضعیت سیاسی جزیرةالعرب
اساس ملیت و بافت اجتماعی – سیاسی عرب بدوی قبیله بود. مورخان، اعراب ساکن در جزیرةالعرب را به سه طبقه تقسیم کرده اند:
1.عرب بائده(بادیه نشینان): مراد قبایلی است که سالها قبل از ظهور اسلام به سبب نافرمانی،به وسیله بلاهای آسمانی و زمینی از میان رفتند.
2.عرب عاربه(شهر نشین): قبایلی که در یمن و دیگر نقاط جنوبی عربستان زندگی می کردند.
3.عرب مستعربه(عدنانیان): قبیله هایی که از طریق عدنان و با چند واسطه از فرزندان حضرت اسماعیل (ع) شمرده می شوند. قبیله قریش در این گروه جای دارند.
نبود فرهنگ واحد و ایدوئولوژی مشترک میان این قبیله ها، نبود راه های ارتباطی مناسب،عامل جغرافیا و دوری مسافت میان مناطق مسکونی و محدودیت منابع اقتصادی سبب پراکندگی و استقرار نیافتن حاکمیت قانون و نظم سیاسی فراگیر در جزیرةالعرب بود.صحرا نشینان و شهر نشینان عرب پیرو نظام قبیله بودند .در قبیله سه رکن و جود داشت : نسب، حسب و عصب. بر اساس نسب و حسب،تمام افراد باید از شناسنامه قبیله ای و فضایل و مفاخر قبیله آگاه باشند، و بر اساس عصب و عرق قبیله ای، همه در ساختار قبیله محو بودند؛ به گونه ای که همه پیوند ها و روابط برای حفظ وحدت خون و گوشت قبیله قربانی می شد.
ضمیمه شدن روح جنگ جویی ،که دستاورد طبیعی بیابان های خشک و سخت عربستان است، به این عصبیت و ناسیونالیسم جاهلی ،توجیه گر بسیاری از جنگ های اعراب (ایام العرب)است؛ به گونه ای که گاه به سبب برخوردی ساده میان دو فرد ،جنگ خونین قبیله ای به راه می افتاد.
ج)فرهنگ و آداب و رسوم
هرچند خصلت های پسندیده ای چون روحیه سلحشوری ، وفای به عهد ، بخشندگی و مهمان نوازی صراحت لحجه ، حافظه قوی و اهتمام به شعر و شاعری گواه خوبی بر وجود برخی ارزش ها در میان مردم جزیرةالعرب است؛ اما اندکی تامل در دستاوردهای هر یک از این خوی ها ،پرده از استضعاف فکری و فرهنگی این سرزمین بر می دارد.زیرا جهت دار نبودن روحیه حماسی،در بسیاری اوقات به افروختن بی دلیل آتش کینه و درگیری میان قبایل می انجامید.
آلودگی به گناهان مختلف تا آنجا پیشرفته بود که از هنجار های اجتماعی شمرده می شد؛ به گونه ای که بسیاری ،از ارتکاب آن احساس شرم نمی کردند ؛ و قتل و غارت ، دزدی ، ميگساری و انواع قمار و فحشا ، بخشی از زندگی روزانه مردم بود.
کمیت گرایی ،فخر فروشی ،حاکمیت خرافات بازمانده از تحریف ادیان،افسانه های باستانی ،اساطیری و موهومات تخدیری ،هر یک نشان دیگری از انحطاط اندیشه و خالی بودن سازمان فکری آنان از تفکر بود.
د) زنان و نظام خانواده
اندیشه شیء انگارانه زن ، مبین اوج جاهلیت فرهنگی جزیرةالعرب بود .
در این منطقه،سرنوشت زن مقحور اراده مرد بود. مرد می توانست آن گونه که می خواست با زن رفتار کند و از حق فروش ،کشتن ،زدن و آزار زن برخوردار بود. زن در بسیاری از موارد ، در پذیرش و نپذیرفتن شریک زندگی اختیار نداشت.
چند همسری بی قید شرط بود تا آنجا که یک مردمی توانست ده زن اختیار کند.این امر امنیت حقوقی و خانوادگی زن را سلب کرده بود. رواج انواع زناشویی مانند ازدواج صداق، متعه، اماء، مبادله، مشارکت خواهران ، استبضاع ،تعویضی اجباری، نظام خانواده را متزلزل ساخته و شـأن زن را تا حد جانوران پایین آورده بود.
چنانچه قران می گوید:بسیاری دختر را ننگ می شمارند حتی برخی دختران را زنده به گور می کردند واگر پدری دخترش را زنده می گذاشت ، مرگ زودرس اورا سعادتی برای خود می شمرد.
غمناک تر از زناشویی و فرزند کشی، مسـأله طلاق بود که به سنت های ستمگرانه، دور از انصاف و منافی با اخلاق و انسانیت همراه بود. نه مقدماتی داشت و نه شرط و پیامد قانونی. مرد میتوانست ، بی هیچ بهانه و به آسانی پیوند زناشویی را بگسلد، نه شاهدی لازم بود نه نفقه ای و نه هزینهای.
برخی ازطلاقهای رایج بین عرب جاهلیت عبارت بودند از:«اظهار»(تشبیه زن به مادریا خواهر برای تحریم ابدی)، «ایلا»(سوگند خوردن و بلاتکلیف گذاشتن زن)، طلاق ضرار(گرفتار کردن زن بین طلاق و رجوعهای مکرر).
بر اساس آنچه گذشت ، میتوان عصر جاهلیت وبدوی جزیرة العرب در عدم رفتار انسانی با زن را با بهره کشی ظالمانه و جاهلیت مدرن عصر حاضر مقایسه کرد.
ه)وضعیت اقصادي
پشوانه اقتصادی عربستان داد ستد جواهر و سنگهای قیمتی،کشاوری، دامداری- در مناطق برخوردار از آب- و درآمد حاصل از زیارت مکه در ایامی خاص بود.غارت ودزدی، غنیمت، بردهگیری، ربا، قمار، کمفروشی و داد و ستدهای نادرست - چنان که قران کریم نیز بدان تصریح کرده است- نیز از عوامل کسب یا از دست دادن اموال بود.
ارزندهترین پدیده اقتصادی در عربستان آن روز، برقراری بازارها و نمایشگاههای فصلی بود که برای رونق بخشیدن به تجارت داخلی وخارجی، در هر شهر و منطقهای متناسب با موقعیت جغرافیایی و اجتماعی بر گذار میشد. وضعیت معاش عربها اسفبار بود و زندگی در سراسر جزیره با دشواری سپری میشد.
و)اضاع دینی
عنصر اصلی دین قبایل عرب جاهلی، شرک و بت پرستی و به تعبیری آمیزه ای از تعدد خدایان و طبیعت پرستی بود. اعتقاد به جن، ارواح و پرستش ماه و ستارگان ، بویژه ستاره شعرای یمانی ، در میان برخی از قبایل رواج داشت. بتها و بتوارههای عرب که شمار آن در آستانه ظهوراسلام به 360 میرسید،اگر به شکل انسان بود«صنم» وچنانچه شکل خاصی نداشت،«وثن» نامیده میشد مانند سنگهای مقدس وبرخی خانه ها و درختان.
گروهی از عربها نیز،دون پیوستن به یهود ومسیحیت ،از بت پرستی و انحرافات پرهیز میکردند و خود را پیرو دین ابراهیم و اسمائیل میخواندند این گروه حنیف یا حنفا شهرت داشتند. .مسیحیت و دین یهود در نقاطی مانند حیره، کیش مانی و زرتشی نیز مورد توجه بود.
بسیاری از اسطورهها، باورهای موهم و آداب ورسوم خرافی در میان عربها، از آموزه های آیین یهود و مسیحیت شمرده میشد.یعقوبی (مورخ) بیش از هشت نوع عقیده دینی برای عرب ها میشمارد که مهمترین آنها شرک و دهریت است.
«تاریخ جاهلیت و مفهوم آن »
در قرآن کریم چهار بار کلمه جاهلیت به کار رفته است. چهار مصداق روشن جاهلیت درقرآن کریم عبارت است از :
1)پیروی از حکم و حکومت ناحق،رفتار خلاف قانون الهی و مبتنی بر هوا و هوس و رویگردانی از دستورهای الهی،که مورد نهی قرار گرفته است.(حکم الجاهلیة)
2)بیتوجهی بهوعده و وعیدهای خداوند و بداندیشی درباره افعال الهی،که درباره گروهی از یاران پیامبر است که با اکراه و نفاق ،در جنگ احد شرکت کرده بودند.(ظن الجاهلیة)
3)بیپروایی زنان در جامعه و نمایاندنزیور و آرایشهای زنان،که در هشدار به زنان پیامبر(ص)و جلوهگری آنان است.(تبرج الجاهلیة)
4)تاکید بر خواستههای نابجا،تعصب درباره آگاهیهای ناچیز و جانبداری های بیدلیل از عقاید واندیشهها.(حمیة الجاهلیة)
همانطور كه اشاره شى اندیشه شیء انگارانه زن ، مبین اوج جاهلیت فرهنگی جزیرةالعرب بود .
از نظر امام علی(ع)لجاجت در برابر حق ، حمییت وتعصب بیجا وشیطانی،خودپسندی و غرور، ترک اندیشه و دین فهمی، به کار نبردن گوهر خرد در خدا شناسی، میراث دار فرهنگ منحط گذشته بودن و پیروی از پیشوایان ستمگر،که بر اساس تعصب جاهلی حکم میرانند، از نمودهای جاهلیت است.
«امپراتوری ایران در عصر ساسانیان»
ایران یکی از دو همسایه بزرگ شبه جزیره عرب بود و با جمعیتی بیش از 140 ملیون نفر بخش های مهمی از عراق – حاشیه دجله و فرات و کارون- قفقاز، بخارا، سمرقند، خوارزم و غزنه را نیز در بر میگرفت.
این همسایه پهناور شرقی دست کم یازده قرن پیش از ظهور اسلام از حکومت برخوردار شده بود وبا تمدنی دیرپا یکی از دو قطب مقتدر آن روزگار به شمار میامد. ایران از موقعیتی خاص بهرهمند بود؛ اما در آستانه پیدایش اسلام ،به دلایل متعدد ، از نارضایتی عمومی رنج می برد.
الف)حکومت و سازمان جامعه
نوع حکومت ایران ،سلطنتی و استبدادی بود . پادشاهان ساسانی خود را موجودات برتر از بشر،فرزندان خدا ودارای شخصیتهای ربانی میدانستند.
حکومت امری موروثی بود و دیگران هوای آن را در سر نمیپروراندند، ولی اعضای همان خاندان در تصاحب این مقام به جان یکدیگر میافتند.گاه پدری پسرش را نابینا میساخت و میکشت و زمانی پسری شکم پدرخویش رامیدرید وگاه کودتا ها و آشوب های پیاپی مملکت را چنان به هرج و مرج میکشاند که در فاصله جهار سال ده پادشاه زن و مرد به سلطنت میرسیدند.
حقوق اجتماعی و روابط انسانی بر اساس تقسیمات طبقاتی به گونهای طراحیشده بود که هر فر تنها میتوانست استعدادهای خود را در درون طبقه خویش بیازماید و فقط در حد طبقه خود از مواهب طبیعت بهرهمند شود.
فلسفه اجتماعی غلط آنچنان در ایران باستان رواج داشت که اردشیر بابکان قانونی وضع کرد که فرزند آهنگر،کاری جز آهنگری ،وفرزند کشاورز،کاری جز کشاورزی انجام ندهد .در قانونی دیگر مقررشد که غیرازاشراف (سلاطین و دبیران) کسی حق درس خواندن ندارد؛ تابدین وسیله برای همیشه مردم عادی بااشراف به رقابت بپردازند.
ب) نظام خانوادگی وحقوق زن
درخانواده ایران دوره ساسانی، مرد ریاست مطلق داشت و از نظر تعداد همسرانش با مهدودیتی روبه رو نبود وازدواج بامحارم، به دلیل تشویق برخی از منابع زردتشتی ،رواج داشت . زن از شخصیت حقوقی بیبهره بود و در زمره وسایل زندگی به شمار میآمد. پدر تا آنجا که اختیار داشت که میتوانست کودکانش را ازخود براند یا چون برده و شی به دیگران بفروشد. شوهر می توانست همسر یا يکی از همسرانش را، بیآنکه درانجام وظایفش کوتاهی کرده باشد ،به مردی دیگر بسپارد تا از خدماتش بهره گیرد.
ج)وضعیت مذهب
هنگام ظهوراسلام ادیانی مانند زرتشتی، یهودی، مسیحی، مانوی، صابی و مزدکی درایران رواج داشت . آیینرسمی،که ازسوی شاهان ساسانی مورد حمایت قرار میگرفت، آیین زرتشت بود.آنچه به هنگام ظهور اسلام ، آیین زرتشت در ایران شناخته میشد چنان باخرافات آمیخته بود که هرگز نمیشد آن را آیین آسمانی خواند. حتی روحانیان(حامیان اصلی دین زرتشت) نگران بودند و از اجرای شعایرآن سرپیچی میکردند. ویژگی اصلی و بدون تردید این دین در زمان ساسانیان اعتقاد به یک ثنویت جهانی (اهورامزدا واهریمن)بود.براساس این اعتقادکه گفته میشود به سبب تعالیم مانی در آیین زرتشت پدیدآمده است، جهان وآفریدگار آن دارای دومبدأبود: خیرات و شرور.
بدین ترتیب تراکم رو به انفجار تضادهای طبقاتی،تمرکز قدرت وثروت، انحرافهای اخلاقی و نابهنجاریهای جنسی و پدیدار شدن فرزندان بیهویت دربدنه جامعه،به زنجیر کشیده شدن اندیشهها، ورشکستگی افکار دینی ودر ابعادی تصلب ادیان،سست شدن نظام خانواده و ...مردم رابه ستوه آورده وآماده تحولی همه جانبه ساخته بود.
امپراتوری روم شرقی
همسایه مقتدر شمالی جزیرةالعرب،امپراتوری بیزانس بود که آسیای صغیر، شامات، مصر و بخشهای عمدهای از اروپای کنونی و آفریقا را در بر میگرفت و قسطنطنیه پایتخت آن شمرده میشد. روم با استبداد و سلطنت اداره میشد و تشکیلات اداری بسیار پیچیده و گستردهای داشت. مالیات روز به روز سنگین تر میشد. میزان مالیات به خواست امپراطور بستگی داشت و ثروت مندان به یاری رشوه از پرداخت آن شانه خالی میکردند و همه سنگینی اش را به دوش تهی دستان میافکندند .مأموران هنگام گرفتن مالیات،محرومان را میآزردند و زندان و شکنجه میکردند.خودکامگی،تبعیض نژادی،انحطاط اخلاقی و جنگ های توان فرسا بخشی از عوامل نارضایتی مردم بود.
الف)وضعیت دینی
مسیحیت ازاغاز قرن جهارم میلادی دین رسمی امپراتور اعلام شد. درسال 313م.قسطنطنین به سبب رویایی فرمان آزادی مسیحیت را اعلام کرد و از این پس مشکلات داخلی و درون فرقهای مسیحیت خود را نشان داد. نزاع فکری«آریوس »و «آتاناسیوس » چنان بالا گرفت که امپراتور ناگزیر شوراي 300 نفری اسقفان نیقیه را مأمور رسیدگی آن ساخت. این شورا پس از ماهها بحث و برسی، ضمن صدور اعتقادنامه ای روح القدس را وارد مسیحیت ساخت، تثلیث را رسمیت بخشید وافکار واقعی مسیح را نابودکرد و غرب و مسیحیت را به خوابی عمیق فروبرد. دین ستیزی، دین گریزی وهمه بیمهریهای دیروز و امروز غرب به مذهب، براموری که از این تاریخ به بعد وارد مسیحیت شد،استوار است. سکولاریسم و کنار زدن دین از جامعه وتجربه زندگی افراطی ونامعقول، در عملکرد کلیسای قرون وسطا ریشه داردکه اساس آن در قرن چهارم میلادی نهادهشد.
ب) نظام طبقاتی
امپراتوری روم نیز مانند رقیب نیرومندش در نظام طبقاتی به سر می برد. در این امپراطوری شایستگی ذاتی ملاک شخصیت نبود و هرکس در هر درجه از شایستگی یا بی لیاقتی از مزایای مخصوص طبقه خود بهره مند میشد. مردم به چهارطبقه اشراف، شوالیهها، بردگان، و طبقه متوسط تقسیم میشدند. امام علی (ع) در ترسیم وضعیت جهان درعصر بعثت میفرماید:
خداوند پیامبرش را زمانی مبعوث ساخت که مردم در غرقاب گناه و نادانی فرو رفته بودند و در سرگردانی به سر میبردند. افسار هلاکت آنان را میکشید و پردههای گمراهی چهره عقلشان را پوشیده و بر جان دلشان قفل زده بود
برچسب : نویسنده : mehdi madadniya بازدید : 434