تاریخ تحلیلی اسلام(فصل پنجم)

ساخت وبلاگ

رخي از دلايل نياز به جانشين پيامبر (ص) عبارت است از:

  1. دلايل و فلسفة بعثت پيامبران (ص)، مانند قانون ثابت و ضروري هدايت عمومي.
  2. نياز جامعه به زمامدار
  3. لزوم ارتباط بين عالم ربوبي و عالم انساني
  4. تفسير و بيان اصول كلي دين و آيات قرآن
  5. تأكيدهاي قرآن بر نقش جانشين پيامبر (ص) در تكميل دين و اتمام نعمت.

سيرة مستمر پيامبر (ص) چنان بودكه در سفرهاي كوتاه‌مدت يك يا چند روزه، براي خود جانشين تعيين مي‌كرد. پس چگونه ممكن است در سفر طولاني و بدون بازگشت (مرگ) امت را بدون راهنما و رهبر رها سازد؟ آيا معقول است شخصيتي كه عقل كل به شمار مي‌آيد، دين را نسخة شفابخش بشر در همة زمان‌ها مي‌داند، از خود مردم به آنان مهربان‌تر بوده، براي سعادت و هدايتشان سخت‌ترين آزارها را به جان خريده است، در به ساحل نجات رساندن امت و ثمربخش كردن دين تدبيري نينديشيده باشد؟! آيا ساحت مقدس شخصيت والا و ممتاز نبي اكرم (ص) چنين كوتاهي را بر مي‌تابد؟

با عنايت به اينكه سيرة ديگر پيامبران (ع) نيز بر انتصاب جانشين شايسته دلالت دارد، آيا ناديده گرفتن اين امر از سوي پيامبر خاتم (ص) كوتاهي در انجام رسالت شمرده نمي‌شود! راستي پيام نص قرآن كه با تأكيد «بلغ» و تهديد «إن لم تفعل» و تضمين و تأمين «والله يعصمك»، ثمره 23 سال تلاش و تبليغ را در گروه آن قرار مي‌دهد، چيست؟

     جز تعيين جانشين، كدام مسئله انتظار مي‌رود؟ جز ابلاغ رسمي و عمومي امامت و رهبري، چه چيز مي‌تواند همسنگ رسالت و نبوت قرار گيرد؟ در حالي كه عايشه، ابوبكر، عمر و عبدالله (فرزند عمر) به لزوم تعيين جانشين و سرپرست براي جانشينان بعد از پيامبر تأكيد داشته‌اند، آيا مي‌توان گفت كه پيامبر (ص)- با توجه به شناختي كه از اصحاب داشته و اهميتي كه براي دين و لزوم استواري و ماندگاري آن بدور از تحريفات و انحرافات قائل بوده است – به ضرورت تعيين جانشين پي نبرده باشد؟

وقتي چنين افرادي لزوم تعيين جانشين رهبر را دريابند، چگونه ممكن است پيامبر اكرم (ص) ضرورت و اهميت كار را در نيابد و در اين خصوص چاره‌اي نينديشد؟!

بررسي حوادث زمان رسول خدا (ص) نشان مي‌دهد كه با وجود مراتب معنوي اصحاب به طور كلي، سرپيچي از فرمان پيامبر، در ميان آنان، بي‌سابقه نبوده است. به درستي مي‌توان گفت هنوز ناخالصي‌هايي در برخي از مسلمانان آن روز وجود داشت كه موجب مي‌شد همه جا و هميشه در برابر دستور خدا و پيامبر، تسليم و اطاعت از خود نشان ندهند و وقتي فرمان پيامبر (ص) با تمايلات شخصي، گرايش قبيلگي يا افكار سياسي آنان همسو نبود، با نوعي خودرأيي و اجتهاد ناموجه، مي‌خواستند پيامبر ار از تصميم خود منصرف سازند يا در اجراي آن كوتاهي، يا به آن اعتراض مي‌كردند.

براي روشن شدن برخي از ابعاد حادثه سقيفه به كنار بستر پيامبر (ص) رفته، برخي حوادث مهم را باز مي‌خوانيم.

اصرار پيامبر (ص) بر اعزام سپاه اسامه

با آنكه مسايلي چون ظهور مدعيان دروغين پيامبري براي اتحاد ديني مسلمانان خطري جدي به شمار مي‌آيد، خطر روميان جدي‌تر بود. پيامبر سپاهي منظم از مهاجر و انصار گردآورد و افراد سرشناسي چون ابوبكر، عمر، ابوعبيده و سعدوقاص را به حضور در ميان جمع سپاهيان وظيفه‌مند ساخت. آن بزرگوار با دست خود پرچم فرمانده جوان را بست و به او فرمان حركت داد.

در اين فرمان، برخي از بندهاي فرمان رسول خدا (ص) روشن و سزاوار تأمل است:

  1. چرا در بزرگ‌ترين سپاه، كه به جنگ يك امپراتوري اعزام مي‌شود، جواني 20 ساله به فرماندهي انتخاب مي‌شود؟
  2. چرا رسول خدا (ص) علاوه بر فرمان عمومي تجهيز سپاه، در فرماني جداگانه به افرادي خاص دستور حركت و حضور در سپاه داد؟ آيا به سبب تجربة نظامي آنهاست؟ اگر چنين است، چرا آنها را فرمانده نساخت؟
  3. چرا علي (ع) كه مجاهدت و روح تسليم و شجاعت او زبانزد خاص و عام بود و بيش از همه افتخار پرچمداري و فرماندهي سپاه اسلام را زيبنده خود ساخته بود، به شركت در سپاه و حركت با آن مأمور نشد؟ .
  4. چرا وقتي اسامه، از فرمانده كل قوا خواست به او اجازه دهد تا بعد از رهايي پيامبر (ص) از بيماري، سپاه را حركت دهد حضرت (ص) موافقت نكرد و دستور حركت داد؟ فرمانده جوان دوباره عرض كرد: آيا در حالي كه قلبم از بيماري شما اندوهگين است، حركت كنم؟ پيامبر (ص) فرمود: به پيروزي بينديش و فرماني كه دادم اجرا كن.

پرسش اساسي اين است:

الف) چرا رسول خدا (ص) اين همه بر حركت سريع سپاه پاي مي‌فشرد؟

ب) به رغم پاسخ روشن پيامبر (ص) به درخواست مكرر اسامه، چه دست‌هاي مرموزي و به چه دليل در حركت سپاه از لشگرگاه «جرف» كارشكني مي‌كردند؟

پيچيدگي پاسخ به اين پرسش‌ها آنگاه بهتر رخ مي‌نمايد كه بدانيم چون رسول (ص) از كارشكني‌هاي جديد در حركت سپاه آگاهي يافت، با آنكه در تب شديد به سر مي‌برد، با حالت خشم به مسجد آمد و ضمن نكوهش كارشكنان، متخلفان از حركت سريع سپاه را معلون خواند.

آيا نمي‌توان دور ساختن عوامل توطئه از مدينه هنگام رحلت، يا طبيعي نماياندن امارت جوان كمتر از بيست سال بر همة صحابه و خنثي كردن بهانة كم سن بودن علي (ع) را هدف اين همه ترغيب و تأكيد پيامبر (ع) به شمار آورد!

بروز شكاف‌ها

خانة پيامبر اكرم (ص) از بزرگان صحابه و مؤمناني كه براي ديدارش آمده بودند، آكنده بود. پيامبر اكرم (ص) با آگاهي از حوادثي كه در انتظار حضرتش (ص) نشسته بود و با شناختي كه از اصحاب خود داشت، براي آخرين بار فرصت را غنيمت شمرد تا مهم‌ترين پيام رسالت را بيان كرده، خط سير آيندة حكومت اسلامي را ترسيم كند. بنابراين، فرمود: نوشت افزار آوريد تا نامه‌اي بنويسم كه بعد از من هرگز گمراه نشويد.

يكي از حاضران گفت: درد بر او چيره گشته، نمي‌داند چه مي‌گويد! آنگاه به حاضران گفت: قرآن نزد ماست وهمان ما را كفايت مي‌كند. در ميان حاضران اختلاف پديد آمد و به يكديگر پرخاش كردند. برخي سخن عمر را تأييد مي‌كردند و گروهي گفتار رسول خدا (ص) را. بدين ترتيب، امتياز ميان پيشوا و پيرو از ميان رفت و از نوشتن نامه جلوگيري شد.

دانشمند مصري اهل تسنن، احمد حسين يعقوب درباره علت پافشاري نكردن در نوشتن معتقد است: چنانچه پيامبر (ص) برنگارش اصرار مي‌ورزيد، شخص معترض و طرفدارانش بر نظر خود پاي مي‌فشردند و حتي براي كرسي نشاندن مدعا و خواستة خويش به كوشش‌هايي دست مي‌يازديدند. كمترين دستاورد اين تلاش، بي‌ثمر شدن آن نگاشته بود. در كنار آن، خطر بزرگي اصل دين و تمام دعوت 23 سالة‌پيامبر (ص) را تهديد و حتي قرآن را نيز از اعتبار ساقط مي‌كرد.

تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی...
ما را در سایت تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehdi madadniya بازدید : 472 تاريخ : جمعه 12 دی 1393 ساعت: 20:19