بنابر تعليم اسلام براي مالاندوزي و سلطهجويي نبايد هجرت كرد، بلكه براي خدا يعني اقامه آيين و اشاعه شريعت وي بايد حركت نمود. پس اسلام هدف هجرت را از چپاول اقوام و تسلط بر سرزمينها، به هدف معنوي برگرداند. چنانچه جهاد اسلامي يعني دفاع از حيثيت ديني و جان و مال مسلمانان نيز چنين است.
دو نكته كه در حاشيه مباحث هجرت توجه به آن اهميت دارد و به معناداري هجرت تأكيد ميكند و از لطايف اين سفر معنوي شمرده ميشود، اين است كه:
1- به اتفاق سيره و تاريخنويسان با آنكه شهر مدينه كاملاً آماده استقبال از پيامبر بود به طوري كه هيچ خانهاي از خانههاي انصار نماند، مگر آنكه در آنجا از رسول اكرم (ع) سخن ميرفت، پيامبر(ص) بر عكس بسياري از رهبران، به محض احساس خطر، پيش از پيروانش از دام بلا نگريخت و آنها را تنها در ميان مشكلات و سختي ها رها نكرد.بلكه پس از حركت مهاجران به مدينه تصميم به هجرت گرفت.
2- برخلاف بسياري از رهبران، اموالي را كه به رسم امانت نزد رسول (ع) سپرده بودند غنيمت نشمرد و به همراه خود نبرد؛ بلكه علي (ع) را در مكه گذاشت تا سپردههاي مردم را بدانان بازگرداند، در حالي كه همه آن مردم و صاحبان امانت از پيروان وي نبودند.
تأسيس ملت و گسترش اسلام
رسول خدا (ع) روز دوشنبه در دهكدة قبا – در دو فرسخي مدينه – مورد استقبال گروهي از اهالي مدينه و مكه قرار گرفت و تا پايان هفته – كه منتظر كاروان اهل بيت نبوت و ديگر مسلمانان بود – مسجدي بنياد نهاد.
شور و هيجاني خاص سراسر يثرب را – كه ساكنانش سه سال در انديشة ايمان به رسول خدا به سر ميبردند – فرا گرفته بود و همه دربارة صفات نيك و اخلاق پسنديدة پيامبر سخن ميگفتند.
پيامبر خدا (ع) به هنگام ورود، احساسات انبوه مسلمانان اوس و خزرج را كه به افسار شتر چنگزده بودند و ميكوشيدند افتخار ميزباني وي را به دست آورند، پاسخ داد: «زمام شتر را رها كنيد، حيوان مأمور است.» شتر كوچهها را درنورديد و سرانجام در زمين دو يتيم زانو زد. وقتي زمين يتيمان براي زندگي غمخوار يتيمان برگزيد، انصار رضايت دادند تا حضرت به طور موقت در خانة ابوايوب- كه در كنار آن زمين قرار داشت – به سر برد. حضرت پس از استقرار در خانة ابوايوب، به اقامة نماز جماعت پرداخت و در اولين خطبة نماز جمعه – كه با حضور انصار و مهاجران برگزار شد- دربارة اصول دين با مردم سخن گفت.
تأسيس مسجد به مثابة يك نهاد اجتماعي، نشان وحدت مسلمانان، مركز آموزش و پرورش و پرستش، مهمترين و نخستين اقدام عملي حضرت محمد (ص) در جهت پيوند دين و دانش بود.
وحدت جامعه در سايه پيوند معنوي افراد
سياستمداران كارآزموده، ميكوشند كه انقلابيترين آرمانهاي خود را بر سنتهاي اجتماعي و فرهنگي ريشهدار و كهن جامعه بنياد نهند.
دو قبيلة اوس و خزرج و مهاجران مكه زيربناي پديدة بزرگ اجتماعي و هسته مركزي امت اسلامي در مدينه شمرده ميشدند. وجود رخنه در اين «بنا» امري طبيعي به نظر ميرسيد. دوگانگي ميان اوس و خزرج- كه سالياني دراز يكديگر را ميكشتند- تعصب همشهريگري يثربيان و مكيان آينده را در ابهام قرار ميداد.
اعراب باديه نشنين كه اسلام مي پذيرفتند نيز از تعصبي شديد برخوردار بودند. گوناگوني زبان، نژاد و زادگاه اين تازه ايمان آوردگان، در آيندة نزديك، دامنة اختلافات را فزوني ميبخشيد و اساس توحيد و حكومت الهي را تهديد ميكرد. يكي از راههاي كاهش اين خطر و نفوذ دادن همپيماني ديني و پيوند معنوي به جاي تعصب قومي و حزبي به درون شخصيت افراد، عقد اخوت بود. بدين ترتيب مهاجران كه همة داراييشان را در مكه به سوداي حفظ دينشان نهاده بودند، در سرپرستي انصار قرار گرفتند و در مزرعه، خانه و آسايش آنان شريك شدند. رهاورد ديگر اين همبستگي ديني، احساس مسئووليت مسلمانان در برابر تنگدستي، بيماري و دشواريهاي سياسي و اجتماعي يكديگر بود.
نكتة نهايي در اين بحث، تحليل پيمان برادري پيامبر (ص) و علي (ع) است. اگر عقد اخوت ميان رسول خدا و يك تن از اوس يا خزرج بسته ميشد، معضل تحريك عواطف دو گروه انصار پيش ميآمد. پيامبر، با انتخاب علي، هم بر همتايي او با خود تأكيد ورزيد و هم از بروز بحران و تعصبات جاهلي پيشگيري كرد.
همزيستي مسالمتآميز در قالب نخستين قانون اساسي
به فرمان خدا، منشور مقدسي كه بخشي از قانون اساسي حكومت و تأمين كنندة مصالح ملي امت اسلام شمرده ميشد از سوي پيامبر (ع) اعلام گرديد و مورد تصويب همگان قرار گرفت. اين منشور كه هر قسمت آن داراي ابعاد گوناگون است از سه بخش اصلي تشكيل شده است:
1. روابط مسلمانان اوس و خزرج و مسئوليت متقابل انصار و مهاجر نسبت به يكديگر در همان مقطع زماني خاص.
اين منشور – كه پانزده قرن پيش منتشر شد و بيش از چهل بند دارد – امروز نيز براي از ميان بردن مشكلات اجتماعي، حقوقي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي مسلمانان سودمنداست. بديعترين ويژگي اين قانون، احترام به مخالفان و رسميت بخشيدن به حقوق اقليتهاي ديني است.
پيامبر اكرم (ص) كه با اقبال مناسب مردم يثرب، نخستين اصول و پايههاي تمدن و مدنيت جامعهاش را بر شكيبايي، تفاهم، نفي استبداد، مهرباني و همزيستي انساني نهاده بود، نه تنها موردتهديد مكيان، كه در داخل مدينه نيز رودروي دو گروه مخالف (يهوديان و منافقان) قرار گرفت و عمر با بركت حضرت در طي ده سال در مدينه به درگيري با مثلث شوم شرك (اشراف قريش)، نژادپرستي (يهوديان) و نفاق (در ميان مسلمانان) سپري شد.
از ميان حركتهاي نظامي كه پيامبر اسلام، خود در آنها شركت و به نحوي فرماندهي آن را بر عهده داشت، نه غزوه (بدر، احد، خندق، بنيقريظه، خيبر، فتح مكه، حنين، طائف و بني مصطلق) به درگيري مسلحانه انجاميده است و از اين ميان تنها جنگ بدر با مشركان بود و در ساير نبردها رد پاي يهوديان و منافقان را ميتوان يافت.
جهتدهي تدريجي مناسبات اقتصادي به سوي عدالت
قلمرو عدالت در آموزشهاي پيامبر (ص) معنايي گسترده داشت، اما عدالت اقتصادي از مهمترين مصاديق آن به شمار ميآمد؛ به ويژه آنكه نبود عدالت اقتصادي چه بسا باورهاي اجتماعي را با آسيبهاي جدي روبهرو ميسازد و زمينههاي دروني فضيلتگريزي، دنياجويي و فسادپيشگي را تشديد ميكند. پيامبر از سالهاي آغازين هجرت، به اقتضاي زمينههاي اجتماعي، قوانين مختلف را بيان ميكرد و در جهت ساماندهي وضعيت جامعه و حكومت گام بر ميداشت. اين واقعيت، در كنار تفاوتهاي مالي چشمگير مسلمانان، ضرورت برنامهريزي اقتصادي را آشكار ميساخت. در چنين موقعيتي، حكم پرداخت ماليات تخلفناپذير زكات – كه سرپيچي از آن تعقيب حكومتي در پي داشت – اعلام و به اجرا گذاشته شد.
ماهيت جنگهاي پيامبر (ص)
از نظر قرآن و منابع ديني جنگ تنها براي جلوگيري از آلودگي و فساد زمين، محفوظ ماندن پرستشگاهها و جلوگيري از خطر ويراني مراكزي كه درمقابل جباران و طاغوتان از حاكميت قانون الهي دم ميزنند، جلوگيري از ستمگري و دفاع از مظلومان و به تعبيري تنها براي مقابله با هر آنچه مانع كمال، رستگاري و سعادت انسان است، مجاز شمرده شده است؛ نه براي استثمار اقتصادي يا برتري طلبي سياسي يا توسعه طلبي اجتماعي و جغرافيايي، مسايلي كه در طول تاريخ حيات پر رنج انسان، امنيت وآرامش را از آنان سلب كرده، بيشترين زيان و خسارت را بر آنها تحميل نموده است.
از نظر اسلام اختلافات ديني نيز توجيهگر جنگ نيست و پيروان اديان و عقايد گوناگون ميتوانند در كنار يكديگر با مسالمت زندگي كنند و نه تنها از جنگ و خونريزي بپرهيزند، بلكه در ارزشهاي مشترك با يكديگر همكاري كنند. خداوند در بارة زندگي مسالمتآميز مسلمانان با اهل كتاب، از زبان پيامبر اكرم (ص) ميفرمايد: «اي اهل كتاب، بياييد بر آن سخن حق كه ميان ما و شما يكسان است، استواري بورزيم.»
سيرة عملي پيامبر (ص) نيز در تمامي درگيريها با مشركان، كفار يا يهوديان، بر ترك تجاوز و ستم استوار بود و اساساً فلسفة جهاد در اسلام، برقراري عدالت و تأمين مصالح واقعي و آزاديهاي مردم، براساس ارزشهاي انساني و ديني بوده است.
در همة نبردهاي پيامبر(ص) عنصر سياسي در كنار عنصر ديني قرار دارد و دستاورد اصلي جنگها را تركيبي از اهداف ديني و سياسي تشكيل داده است و به هيچ صورت نشاني از كشورگشايي و مقاصد پست دنيوي، انتقام و تجاوز در آن يافت نميشود.
آنچه حضرت محمد (ص) را حتي در جنگهايش جاودانه ساخته است، محوريت اعتلاي كلمة حق در همه ستمستيزيهاي اوست. برهمين اساس، آن حضرت نيت رزمندگان در جنگ با ستمگران و اشراف قريش را نيز ميكاود.
تدابير جنگي
با كاوش در جزييترين حوادث 23 سال دعوت و تبليغ حضرت محمد (ص) و ده سال نبرد و درگيري مخالفان با او، به خوبي ميتوان دريافت كه پيامبر (ص) هم داراي طرح كلان نظامي بوده و هم در موقعيتهاي مختلف از تدابير مناسب بهره برده است.
برخي از اصول جنگي پيامبر عبارت بود از: (1) شناسايي دقيق و كامل دشمن از طريق جمعآوري اطلاعات، آمار و خبرگيريهاي دقيق، (2) اجتناب از جنگهاي همزمان در چند جبهه، (3) رعايت اصل غافلگيري و مخفي نگه داشتن اسرار نظامي، (4) فشار اقتصادي بر دشمن، (5) بهرهگيري از نيروهاي تهاجمي و ضربتي و سرعت در پوششهاي عملياتي، (6) فرماندهي عالي و پيشگامي در تمامي لحظات بحراني و محورهاي تشديد نبرد، (7) مراقبت كامل وحدت مجاهدان، (8) بهرهگيري دقيق و مناسب از شيوة جنگ رواني، (9) توجه به اصول اخلاقي و انساني، (10) توجه به نظرها و پيشنهادهاي فرماندهان نظامي.
به هر ترتيب، چنين شگردهايي، تنها بخشي از برنامه هدايتي و حكومتي پيامبر اكرم بوده است؛ حكومتي كه سنگ بناي آن با لبيك يك مرد جوان و يك زن ميانسال آغاز شده بود، با دو دهه فعاليت، در لحظههاي واپسين و زمان رحلت بنيانگذارش، بيش از يك ميليون كيلومتر مربع گسترش پيدا كرد و مشتاقاني در آن سوي جهان يافته بود.
جريان نفاق و منافقان
جريان نفاق، فريب و دورويي است و حكايت منافقان، حكايت چهرههاي زيبا و مقدسنماست كه بر آن نام «خدا» نقش بسته است. نفاق، پديدة همراه هميشگي تاريخ است...
ر پاية نظر قرآن و دلايل ديگر، كشتزار تخم نفاق، مدينه بود و علت عمدة آن، پديدار شدن قدرت متشكل و سازمان سياسي و اجتماعي دولت در آن شهر بوده است.
نقش منفي، خيانتآلود و كارشكنانة منافقان در رويداد احد، بنيمصطلق، تبوك، بني قينقاع، احزاب و مسجد ضرار بسيار آشكار است. شگفت آنكه در بيشتر توطئههاي منافقان، به نوعي همدستي ميان آنان و يهوديان به چشم ميخورد.
در پي جنگ بدر كه بر اشرافيت قريش ضربهاي هولناك وارد ساخته بود، مشركان در انتظار فرصت براي انتقام، لحظهشماري ميكردند؛ تا آنكه سپاه قريش با سه هزار جنگجو، كه هفتصدتن آن زرهپوش و سواره بودند، به سوي مدينه شتافتند. سپاه اسلام با هزار تن و امكانات بسيار محدودتر، تصميم به جنگ در خارج از مدينه گرفت. در چنين موقعيتي منافقان به فرماندهي عبدالله بن ابي، با سيصد تن، از سپاه مسلمانان گسستند و با برخي تبليغات و شايعهپراكنيها زمينة آشفتگي در سپاه مسلمانان را فرآهم آوردند. از سويي تخلف برخي از رزمندگان محافظ درة احد سبب شد مسلمانان در احد شكست خوردند و بهترين ياران پيامبر (ص) به شهادت رسيدند.
پس از پيروزي مسلمانان در رويداد بني مصطلق (سال ششم هجري) سركردة نفاق با ارائة طرحي اقتصادي تأكيد كرد كه اگر به پيامبر و مسلمانان كمك مالي نشود، اصحاب از گرد او پراكنده ميشوند و مدينه را ترك خواهد كرد. هنوز سخنان خيانتآلود او زمينة فتنهاي دامنگير را فراهم نياورده بود كه آيات اول سوره منافقين تكليف پيامبر با آنان و بطلان ادعاهايشان را به صراحت بيان كرد. در حالي كه همه ميپنداشتند پيامبر (ص) عبدالله بن ابي را خواهد كشت، فرزند او نزد پيامبر آمد و گفت: «چنانچه قصد كشتن او را داريد، اين وظيفه را به من واگذاريد» ولي حضرت محمد (ص) با مهرباني فرمود: «نه، با او مدارا خواهيم كرد»
درغگويي، تظاهر به اصلاح طلبي، فقدان شعور واقعي، نداشتن انديشه و فهم درست، سرگرداني و حيرت، شايعهپراكني، اضطراب دروني، تعصب بيجا، دورويي و لجاجتبخشي از ويژگيهاي رفتاري و شخصيتي اينان است. توطئهها و كارشكنيهاي ديگري نيز توسط منافقان انجام شده است.
وقتي مسلمانان خود را براي جنگ تبوك آماده ميكردند، به پيامبر (ص) گزارش شد گروهي از منافقان در منزل «سويلم يهودي» گرد آمدهاند و راههاي جلوگيري از شركت مسلمانان در جهاد را بررسي ميكنند. پيامبر براي ارعاب توطئهگران گروهي را مأمور ساخت تا هنگام انعقاد جلسه، توطئهگران را غافلگير كنند. وقتي سپاه آماده شد و به سوي تبوك حركت كرد، منافقان خود را در شمار لشكر اسلام قرار دادند و در ركاب آن حضرت از مدينه بيرون رفتند؛ ولي هنوز نيمي از راه را نپيموده بودند كه به رهبري «ابن ابي» بازگشتند. بازگشت اين گروه، كه شمارشان را حتي يك سوم لشكر اسلام نگاشتهاند، ضربة روحي بزرگي به سربازان اسلام وارد ساخت. كارشكني و توطئه آنان در جنگ خندق، نقشة آنان براي كشتن پيامبر (ص) به وسيلة گروه دوازده نفري، همپيمان شدن با يهود بني نضير، مسخره كردن مسلمانان، اظهار بيادبي به پيامبر (ص) و ... بخشي از دشمنيهاي اين گروه شمرده ميشود.
اعلام جهاني رسالت
در سال ششم هجرت، اسلام بيشتر بخش جزيرهالعرب را به زير پرچم توحيد و تعاليم اجتماعي و اخلاقي خود قرار داد و موقعيت لازم فراهم آمد تا اين فرهنگ ناب، كه در ميان عقب ماندهترين ملتها، عاليترين آثار را پديد آورد، به ساير ملل جهان نيز عرضه شود.
ايمان به راه راستين (مباهله)
«نجران» تنها منطقة حجاز بود كه مردم آن به عللي از بتپرستي دست كشيده، به آيين مسيح (ع) گرويده بودند. رسول خدا (ص) به موازات مكاتبه به سران دول جهان و مراكز مذهبي، نامهاي به اسقف نجران نوشت و ساكنان آنجا را به آيين اسلام دعوت كرد.
اسقف نجران، پس از خواندن نامه، براي تصميمگيري شورايي مركب از شخصيتهاي بزرگ مذهبي تشكيل داد. شورا به اين نتيجه رسيد كه گروهي به عنوان هيأت نمايندگي نجران، به مدينه بورند تا از نزديك نشانههاي نبوت فرستادة خدا (ص) را بررسي كنند. اين هيأت 60 نفري، به سرپرستي سه پيشواي بزرگ مذهبي وارد مدينه شد و پس از گفتگو، پيشنهاد «مباهله» كرد.
پيامبر اكرم (ص) به فرمان خدا در حالي كه حضرت حسين (ع) را در آغوش و دست حسن (ع) را در دست داشت وفاطمه (س) و علي بن ابي طالب (ع) پشت سرش حركت ميكردند، به ميدان مباهله گام نهاد، هيأت نمايندگي نجران از اينكه پيامبر (ص) فرزندان معصوم و يگانه دختر و يادگار خود را به صحنة مباهله آورده، شگفتزده شدند و عقبنشيني كردند. اسقف نجران گفت: من چهرههايي ميبينم كه هرگاه دست به دعا بلند كنند و از در گاه الهي بخواهند كه بزرگترين كوهها را از جاي بكند، بيدرنگ كنده ميشود. ما هرگز حاضر به مباهله نيستيم. برخي از مسيحيان ايمان آوردند و گروهي پذيرفتند كه در برابر بهرهمندي از امنيت حكومت اسلامي، ماليات ويژه بپردازند.
فتح مبين و عفو عمومي
هرچند مصالحهنامة سال ششم، كه از آن تعبير به فتح مبين شده است، مورد اعتراض برخي از اطرافيان پيامبر قرار گرفته بود، اكثر مؤمنان و پيروان حضرت رسول (ص) آن را پذيرفته بودند. با آنكه تا سال هشتم هجري، قريش موادي از قطعنامه را نقض كرده بود، در اين سال، عليه همپيمانان پيامبر (ص) وارد جنگ شد. بدين سبب، پيامبر (ص) در ماه رمضان با 10 هزار تن از يارانش به آرامي وارد مكه شد. ابن اسحاق مينويسد: چون سعد بن عباده، رئيس تيرة خزرج، به مكه درآمد، گفت: امروز روز كشتار و تلافي است. پيام آور رحمت (ع) را فرستاد و بدو گفت: پرچم را بگير و اعلام كن: امروز روز رحمت است. بدين ترتيب، بتهاي كعبه در هم شكسته شد. بتخانههاي پيرامون كعبه ويران شد و قريش كه بيست سال پيامبر و يارانش را آزرده بود و خود را مستحق كيفري سخت ميدانست، با نداي پيامبر كه «همه شما آزاديد» شگفتزده شد.
بدين ترتيب مردمي كه جاهليت تمام زندگيشان را پوشانده بود، در مدتي كوتاه، حكومتي واحد پذيرفتند و پايههاي تمدن بزرگ اسلامي را بنيان نهادند.
حج برائت و حج ولايت
جنگ تبوك در سال نهم هجري همانند فتح مكه در سال هشتم منزلتي ويژه در گسترش اسلام داشت. تأثير سياسي اين حركت نظامي، كه دستاورد آن چندين معاهده صلح با مرزداران و امراي محلي منطقه تبوك بود، علاوه بر جبران شكست مسلمانان از روميان در جنگ موته، اين بود كه دشمنان داخلي و خارجي فهميدند كه قدرت اسلام به جايي رسيده كه ميتواند در نقطهاي دور دست، با بزرگترين قدرتها كه قصد تجاوز به سرزمين، آيين و عقايد اسلامي را داشته باشند مقابله كند.
با فضايي كه در نتيجه حضور نظامي تبوك و فتح مكه و اعلام عفو عمومي پيامبر پديد آمده بود، وقت آن بود كه با حج برائت قدم بزرگتري براي گسترش توحيد و ريشهكن شدن بتپرستي برداشته شود. با نزول آيات سوره برائت، پيامبر (ص) مأموريت يافت از مشركاني كه تا آن زمان براساس آداب و رسوم جاهليشان در حج حاضر ميشدند، اعلام بيزاري كند. مقرر شد صحابي پيامبر (ص) ابوبكر اين آيات را در روز عيد قربان در اجتماع حاجيان بخواند. پس از رهسپار شدن ابوبكر به سمت مكه، وحي الهي نازل گرديد و به رسول خدا (ص) دستور داد كه لازم است اين پيام را تنها خود يا كسي كه از توست به مردم ابلاغ كند. با دريافت اين پيام، رسول خدا (ص) به علي بن ابي طالب (ع) فرمان داد به سمت مكه حركت كند ودر راه آيات را از ابوبكر گرفته، در اجتماع حاجيان، به مشركان ابلاغ كند.
واپسين حج يا حج ولايت
با نزول آية وجوب حج، جمعيتي انبوه از مسلمانان مدينه و اطراف آن عازم حج شدند. سال دهم هجرت است و بيابان حجاز شاهد حدود 90 يا 120 هزار مسلمان بود كه با لباس احرام غبارآلود و اشكريزان، شعار لبيك ... لبيك سرد داده، برادروار و فرشته صفت خداي را عبادت ميكردند. رسول خدا (ص) خوب ميدانست كه امت اسلام امامي عادل و آگاه نياز دارد تا رنجهاي چندين سالهاش بيثمر نشود.
وقتي فريضة حج پايان يافت و مردم به سوي شهرهاي خود حركت كردند، صداي مناديان پيامبر (ص) در صحراي حجاز طنين افكند و مسلمانان را به توقف فرا خواند. زيرا فرشتة وحي پيامي جديد آورده بود: اي پيغمبر، حتماً آنچه از خدا بر تو نازل شد به خلق برسان كه اگر نرساني تبليغ رسالت و اداي وظيفه نكردهاي و خداوند تو را از شر و آزار مردمان حفظ ميكند.
رسول خدا (ص) همة مردم را در مكاني به نام «غديرخم» گرد آورد تا روح اسلام يعني مسألة خلافت و جانشيني را به طور كامل تبيين نمايد. پس از انجام فريضة ظهر، پيامبر (ص) بر فراز منبر بلندي از جهاز شترها قرار گرفت و پس از نيايش پروردگار، خبر نزديك بودن رحلت خويش را اعلام كرد. آنگاه فرمود: مردم، من براي شما چگونه پيامبري بودم؟
يكباره همه فرياد برآوردند: اي رسول خدا، هرگز در اندرز دادن كوتاهي نكردي و در تربيت ما غفلت نورزيدي. خدا تو را پاداش نيك دهد... . پيامبر (ص) فرمود: كتاب خدا و عترت (اهل بيتم) بعد از من دوش به دوش هم راهبر شمايند. شما بايد به درستي پيرو آنها باشيد تا گمراه نشويد. آنگاه دست علي (ع) را بلند كرد تا همة حاضران او را ببينند و فرمود: «هر كه من مولاي اويم، علي مولاي اوست».
او پس از آنكه اين جمله را سه بار تكرار كرد، فرمود: حاضران اين حقيقت را به ديگران برسانند. هنوز جمعيت پراكنده نشده بود كه فرشتة وحي پيام شادباش خداوند را ابلاغ كرد:
امروز دين شما را به كمال رسانيدم وبر شما نعمتم را تمام كردم و بهترين آيين را كه اسلام است برايتان برگزيدم.
در پايان اين بحث تذكر دو نكته ضروري مينمايد:
1. چنانكه در تبيين برخي مباحث گذشته اشاره شد، پيامبر اكرم (ص) به لحاظ اهميت موضوع رهبري در سرنوشت امت، ولايت علي (ع) را همگام با رسالت و در مناسبتهاي گوناگون يادآور شدهاند و حادثه غدير به هيچ وجه تنها سند اين معنا نيست؛ چنانكه آخرين سند نيز نميباشد. به نظر شيعه، آخرين سند، وصيتي بود كه اگرچه نانوشته ماند، از هر سند مكتوب و مهر شدهاي اين معنا را بهتر اثبات ميكند.
2. تشكيك در مفاد حديث غدير توسط برخي از علماي اهل سنت، از ديگر مسايل سزاوار يادآوري است. اينان با تأييد اصل قضيه، كلمة «مولي» را به دوست، ناصر و امثال اينها تفسير نموده، ادعا ميكنند كه پيامبر اسلام در آن خطبه، لزوم دوستي علي را اعلام كرد. اينان ميگويند: مفعل (مولي) در لغت به معناي افعل (اولي) نيامده است. بنابراين مولي در گفتار پيامبر اسلام به معناي دوست است.
علامه اميني با بررسي دقيق علمي و با ذكر شواهد فراوان قرآن، حديث، لغت و استشهاد به سخنان اديبان و لغتشناسان بزرگ، اثبات كرده كه در هر سه عرصه، كاربرد «مولي» به معناي «اولي» رايج و شايع است.
علامه اميني 27 معناي محتمل براي «مولي» برشمرده و اثبات كرده است كه ارادة بعضي از آنها در خطبة پيامبر مستلزم كذب، ارادة يكي از آنها مستلزم كفر، بعضي ديگر غيرممكن و برخي لغو و بيفايده يا سخيف است و تنها ميتوان «اولي بالشيء» را اراده كرد.
سپس ايشان سخنان و استدلالهاي چهارده تن از برجستهترين محدثان و دانشمندان اهل سنت را كه مولي را در «خطبة غدير» به معناي «اولي بالشيء» دانستهاند، آورده است؛
سپس اشعاري از شعراي آن زمان، از جمله حسان بن ثابت را كه خود در غدير حاضر بوده، نقل ميكند كه آنان از كلمة مولي، «امام» فهميده و آن را در سرودههاي خود منعكس كردهاند.
اصول، شيوهها و اهداف حكومت حضرت محمد (ص)
انديشة ديني كه از زبان پيامبر (ص) مطرح شد – برخلاف زندگي قبيلهاي كه تربيت افراد را در چارچوبهاي محدود شكل ميداد- افراد را فراتر از محدوديتهاي قومي تربيت ميكرد.
پيامبر (ص) در دوران سيزدهساله درگيري فكري با نظام جاهلي، به جاي اينكه از راه غلبه و قهر اقدام كند از طريق ايجاد روحيه اخوت ميان مسلمانان، همدلي به وجود آورد و به مرور زمان بر مباني اشتراك در جهانبيني توحيدي و توافق بر سر رفتارهاي اخلاقي، ترديد جدي در نظام به اصطلاح سياسي و اجتماعي (قبيلهاي) دوره جاهلي ايجاد كرد و به جاي آن، طرح نظام نوين اجتماعي ديني را پيريخت.
با طرح مفهوم سياسي بيعت از همان ابتدا و نخستين بار در رويداد انذار خويشاوندان نزديك و سپس در بيعت عقبه اول بستر سازمان فكري و ايده فرهنگي واحد را فراهم ساخت. در پيمان عقبه دوم جبهه ديني واحدي كه افراد از چند قبيله، هستة اوليه آن را تشكيل ميدادند تشكيل سياسي روشني پديد آمد. اساسيترين اقدام در جهت شكلگيري امت اسلامي و تثبيت حكومت، هجرت از مكه به مدينه بود كه با پشتوانه آيات نوراني قرآن به عنوان تكليف شرعي مورد تأكيد قرار گرفت.
آن حضرت از اصل مشورت در مشاركت دادن مردم در امور سياسي، اجتماعي، نظامي و فرهنگي بهره گرفت. بر همين اساس بود كه رسول خدا (ص) در اتخاذ مواضع، نقشههاي نظامي، تدابير سياسي و ... مشورت ميكرد.
پيامبر (ص) براساس آموزههاي الهي، به مسلمانان آموخت كه علاوه بر دفاع از جان و مال و ناموس، ميهن، آزادي، استقلال و دين خويش، موظفاند به دفاع از ستمزدگاني برخيزند كه در ساير كشورها به تنهايي از عهده دفاع و يا مقابله با متجاوز بر نميآيند و از مسلمانان استمداد ميكنند.
علل و عوامل گسترش اسلام
در بحث از علل و عوامل موفقيت و گسترش اسلام ميتوان زمينهها و بسترهاي موجود در شبهجزيره عربستان را مورد مطالعه قرار داد. حكومت ملوك الطوايفي، زندگي قبيلهاي و نقش محوري شيخ قبيله، نبود سلطه خارجي، وضيعت ممتاز مكه از نظر تقدس، امن بودن، مركزيت تجاري، ويژگيهاي عربها، برخي از اين زمينهها و علل گسترش دانسته شده است؛ به نظر ميرسد مهمترين علت وسبب موفقيت و گسترش اسلام، قرآن و سيره و رفتار پيامبر اكرم (ص) بوده است.
قرآن كريم و گسترش اسلام
در آيات قرآن دست كم سه خصوصيت وجود دارد كه در هر زماني اين ويژگيها به خوبي تبيين شود مورد توجه و قبول قرار ميگيرد:
1- تصور قرآن از خداي تعالي به گونهاي است خردپسندكه به آساني فهميده و تصديق ميشود؛ در حالي كه در اديان ديگر به سبب تحريف آن اديان و يا هر دليل ديگر، چنين نيست. اختلافي كه در تفسير تثليث مسيحي در ميان فيلسوفان و متفكران علوم الهي مسيحي وجود دارد و نيز پرسشها و اشكالاتي درباره هر يك از ديدگاهها وجود دارد، شايد در كمتر موضوع ديگري وجود داشته باشد.
2- مطالبي در قرآن وجوددارد كه فراتر از اوضاع و احوال، و زمان و مكان خاص است و تا انسان، انسان است اين مطالب براي زندگي فردي و اجتماعي او، روابطش با خود، خدا، همنوع و حتي طبيعتي كه در او زندگي ميكند سودمنداست.
3- خصوصيت جاودانه ديگر قرآن اين است كه هيچ دين و مذهبي را به طور كلي نفي نميكند، بلكه معمولاً بر وجه اشتراك خود با ديگران تكيه ميكند. از اين رو مسلمان ميتواند، بلكه بايد مسيح را دوست داشته باشد؛ چنانكه بايد موسي، نوح، ابراهيم را قبول داشته و عميقاً دوست داشته باشد. اصولاً قرآن اگر با اهل كتاب مخالفت ميكند به اين خاطر است كه به تورات و انجيل عمل نميكنند.
سيره، سيما و اخلاق پيامبر اكرم (ص) و گسترش اسلام
عامل ديگري كه در گسترش و موفقيت اسلام حايز اهميت فراوان است، وجود پيامبر اكرم و شخصيت معنوي اوست. خداوند متعال در قرآن كريم پيامبر را دارندة والاترين اخلاق «انك لعلي خلق عظيم» توصيف نموده است و پيامبر خود مقصد و غايت بعثتش را تتميم اخلاق و تكميل كمالات و تهذيب نفوس دانسته است: بعثت لاتمم مكارم الاخلاق، بعثت لاتمم حسن الاخلاق.
شاگرد مكتب او، امام علي (ع) فرموده است: كان رسول الله (ص)، احسن الناس خلقا. انس بن مالك (خادم پيامبر(ص))گفته است: خدمت رسول الله (ص) عشر سنين فما قال لي اف قط. ده سال خدمتگزار رسول خدا بودم اما ايشان هرگز ، يك اف هم به من نگفت.
جلوههايي از اخلاق خاتم انبياء (ص)
1. گزارش شده است كه چون در جنگ احد دندانهاي پيشين پيامبر شكست و چهرهاش زخم برداشت و خونين شد، اين امر بر ياران حضرت بسي گران آمد و گفتند: چه ميشود كه بر دشمنان نفرين كني؟ پيامبر (ص) پاسخ داد: من به لعن و نفرين مبعوث نشدهام، بلكه براي دعوت و رحمت برانگيخته شدهام. بار خدايا، قوم مرا هدايت كن كه ايشان خير و صلاح خود را نميدانند.
2. زني يهودي به قصد كشتن رسول خدا (ص) گوشت گوسفندي را مسموم ساخت و به هديه براي پيامبر آورد. چون رسول خدا (ص) چيزي از آن را در دهان نهاد، دانست كه به سم آلوده شده است. زن يهودي ناگزير اعتراف كرد و رسول خدا (ص) كه در تمام عمر هرگز براي خود از كسي انتقام نگرفت، از انتقام روي گرداند و زن يهودي را عفو كرد.
3. از ابن عباس نقل شده است كه گفت: رسول خدا (ص) متواضعانه بر زمين مينشست و روز زمين غذا ميخورد و گوسفندان را به دست خود ميدوشيد و دعوت غلامان را ميپذيرفت.
4. از انس بن مالك رسيده است كه گفت: پيوسته رسول خدا (ص) چون از كنار كودكان ميگذشت به ايشان سلام ميكرد.
5. سيماي پيامبر (ص) اغلب خندان بود. عبدالله بن حارث ميگويد: هيچ كسي را به مانند رسول خدا (ص) خندان نديديم.
6. علي (ع) فرموده است: رسول الله (ص) چنان بود كه كسي چون بيمقدمه او را ميديد از هيبتش بيم ميداشت و چون به وي نزديك ميشد و او را ميشناخت، به وي عشق ميورزيد.
7. عبدالله بن سلام كه از دانشمندان و احبار يهود به شمار ميآيد و در مدينه اسلام را پذيرفت، گفته است: چون پيامبر (ص) به مدينه وارد شد، مردم براي ديدن او سراسيمه حركت كردند و من در ميان كساني بودم كه به ديدار آن حضرت رفتند. همين كه رخسار او را ديدم، دانستم كه با چهرهاي روبهرو شدهام كه با سيماي دروغگو تفاوت بسيار دارد.
آيات حق اگر كه در او جلوهگر نبود رخسارهاش زصدق تو را قصه مينمود
8. علاوه بر ماه رمضان و قسمت مهمي از شعبان، در ساير ايام سال يك روز در ميان روزهدار بود. دهة آخر ماه رمضان را در مسجد به عبادت معتكف ميشد؛ ولي نسبت به ديگران تسهيل مينمود و ميفرمود: كافي است در هر ماه سه روز روزه بگيريد. هميشه به اندازه توان خود به عبادت بپردازيد. عمل پيوسته نزد خدا محبوبتر از عمل بسيار و خستهكننده است.
9. با آنكه خصوصيت زمان ومكان را شرط صحت يا فضيلت بعضي از اعمال عبادي ميدانست، در عبادات به طور كلي وسعت نظر داشت و خداپرستي را به محل خاص يا به مراسم و آداب معين و يا با نظارت افراد مخصوص موكول نكرده است. همه جاي زمين را مسجد و همة بندگان بدون وساطت احدي، مرتبط با خدا و هر عمل نيك را عبادت ميدانست؛ به شرط آنكه آن عمل، توأم با اخلاص و خلوص نيت باشد. اعلام كرد هر عمل كه از سرچشمه اخلاص تراوش كند، اگرچه يك كار عادي و روزمره باشد، عبادت خدا به شمار ميآيد؛ حتي اگر شخصي لقمه غذا را در دهان همسر خود بگذارد.
10. رهبانيت و زيادهروي در شهوات را به يك نسبت محكوم ميدانست. مسلماناني را كه ميخواستند همه وقت خود را به نماز و روزه سپري كنند و به كارهاي زندگي بياعتنا باشند، ميفرمود: بدن شما و زن و فرزند و يارانتان، همگي بر شما حقوقي دارند و ميبايد آنها را رعايت كنيد. در يكي از سفرها بعضي از اصحاب، بر اثر روزهداري مستحبي وشدت گرما به گوشهاي افتاده، سايرين به نصب چادرها و سيراب نمودن چارپايان و خدمات ديگر ميكوشيدند. فرمود: همه ثواب ويژة كساني است كه اين كارها را انجام ميدهند.
تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی...برچسب : خاتم انبياء ,پيامبر اكرم ,اسلام ,تاريخ پيامبر اسلام, نویسنده : mehdi madadniya بازدید : 402